امگا

منبع رمان های فانتزی و ترجمه های من

امگا

منبع رمان های فانتزی و ترجمه های من

بایگانی
آخرین نظرات

کتاب های خاص قسمت اول پدر ان دیگری

| چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۷ ب.ظ

دوستان سلام برخلاف قلی که داده بودم هر روز براتون ترجمه بزارم متاسفانه  هفته اینده نمی تونم پارت بزارم ادم بدقولی نیستم اما داره به درسم لطمه وارد می کنه و امیدوارم شما استرس های منو درک کنین الان هم دقت کنین به خاطر وقت نداشتن بدون ویراستاری پست های قبلیم رو می فرستادم خیلی اشتباه داشت البته که هر زمان وقت ازاد داشتم براتون تایپ می کنم  و پست جدید می گذارم در کل کتاب ها رو تموم می کنم از این به جای ترجمه های خودم معرفی کتاب های زیبا وبلاگ قبلیم رو براتون می ذارم این کتاباها خلق نشدند تا فقط خونده بشوند بلکه باید انها را ذره ذره جویدو مزه کرد

تبریک سال جدید خدمت دوستان کتابخوان ((با تاخیر))

 

من سال گذشته خیلی درس داشتم به خاطر همین مطالعه کتاب های ازادم برخی ماه ها به زیر صفر  می رسید بنابراین کتاب تروتازه ای تو دست و بالم نیست که خاص باشه  اما چند تا کتاب هست که زمانی نوجوون بودم خوندمش و خیلی لذت بردم و البته شما هم اگه زیر15 سال سن دارید از خوندن پدر ان دیگری بیشتر از بقیه کیف می کنید کتابی که چند وقت پیش فیلمش هم روی پرده سینا هم رفت اما هیچ فیلمی رو ندیدم که از کتابش جذابتر باشه

کتاب های خاص

پدر ان دیگری

شهاب پسر بچه ایست که حرف نمیزد، تنها دوستش خیالی است و همیشه دردسرساز است این کودک چنان شما را شیفته خود میکند که با خنده می خندید با گریه اش اشک در چشمانت حلقه میزند

هم نسخهPDFوهم نسخه چاپی کتاب موجوده

  دانلود نسخه PDF

قسمت هایی از کتاب کاش می توانستم فحش بدهم ، تمام بچه ها فحش بلدند ، از میان تمام حرفها فحش را تشخیص می دادم و آنها را به دقت به خاطر می سپردم که البته معنی بعضی از آنها را می فهمیدم مثل پدر سگ و معنی بعضی ها را نه نمی دانستم . یکبار یکی از بچه ها کوچه به خسرو گفت تو مادر قهوه ای ، خسرو آنقدر عصبانی شد که پرید و همدیگر را کلی زدن ، من خیلی فکر کردم که این کلمه یعنی چی که مادر ادم قهوه ای باشد . مگر چه اشکالی دارد ؟ ببی گفت : قهوه ای اسم یه رنگه ، حتمامادرش از رنگ قهوه ای خوشش نمی آد ، من گفتم : خوب منم بدم می آید دوست دارم مامانم مانتو صورتی بپوشد ، مدتی گیج بودیم تا اینکه اسی گفت : شاید منظورش قهوه خوردنی باشد ، من گفتم مادر چاییه هم بده ، چقدر خنده دار! این بزرگا چقدر خنگن ، چه چیزهایی واسه خودشون درست می کنند ، سه تایی خیلی خندیدیم . اسی هرچیزی که توی اتاق بود به مادر گفت و ما از خنده غش می کردیم ، مادر صندلی ، مادر میز ، ببی گفت باید خوردنی باشد ، مادر لوبیا ، مادر خورشت

نظرات  (۱)

ببخشید این همونه ک از روش فیلم ساختن؟

پاسخ:
بله عزیزم نوشته خانم صنیعی است رمان نویس مشهوریه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی