امگا

منبع رمان های فانتزی و ترجمه های من

امگا

منبع رمان های فانتزی و ترجمه های من

بایگانی
آخرین نظرات

رمان ادم حوا مارک تواین

| شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۰ ب.ظ

گاهی یک کتاب ساده ،روان و مختصر هم میتواند کتاب خاصی باشد.این کتاب تفاوت های زن و مرد به زیبایی نشان داده است.هم نمی توانیم بگوییم این کتاب فوقع العاده است هم نمی توانیم بگوییم فوق العاده نیست.ادم و حوا یک کتاب خاص است.یک عاشقانه بکر...قصه ادم تنبل و بی حوصله(مثل مردا امروزی) و حوا کنجکاو و پرحرف است.  تا به حال به هرکی معرفی کردم ازش خوشش اومده (هم نسخه رایگان و هم نسخه چاپی در اینترنت موجود است)

 

دانلود

 

 

قسمت هایی از کتاب:

 

بعد از این همه سال فهمیدم که اون اوایل در مورد حوا اشتباه می‌کردم. زندگی کردن بیرون از بهشت اما با اون خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت، اما بدون اونه. 


 

سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و امروز: همه بدون دیدن اون. زمان زیادیه واسه تنها موندن. اما با این حال تنها بودن از اینکه حس کنی مزاحمی و نمیخوانت بهتره. باید یه همدم داشته باشم. فکر میکنم برای این کار ساخته شدم، واسه همین با حیوونا دوست میشم. اونا هم جذابن هم مودب و مهربون. هیچ وقت عنق نیستن و نمیذارن حس کنی مزاحمی. بهت لبخند می زنن و برات دم تکون میدن البته اگه دم داشته باشن. همیشه هم آماده بازی و سر و صدا کردن و اینور اونور گشتن یا هر کار دیگه ای که بگی هستن. ما با هم خیلی جاها رو گشتیم. بیشتر جاهای دنیا رو دیدم، شایدم همه دنیا رو. پس من اولین جهانگرد دنیام. اولین و تنها جهانگرد دنیا.؛ پرنده ها و حیوونا همه باهم دوستن و هیچ وقت باهم بحث و دعوا نمیکنن. اونا باهم حرف میزنن. با منم حرف میزنن. اما احتمالا به یه زبون خارجی صحبت میکنن چون من حتا یک کلمه از حرفاشون رو نمیفهمم. با این حال وقتی من باهاشون حرف میزنم میفهمند چی میگم، مخصوصا سگ و فیل. این باعث خجالت منه، چون نشون میده از من با هوشترن، بنابراین نسبت به من برتری دارن. این من رو اذیت میکنه چون میخوام فقط خودم تجربه اصلی باشم.؛


 

حوا: این دنیای نوساز و بزرگ قشنگترین اثر هنریه
حوا: گاهی از خودم میپرسم این موجود واقعا به چه دردی میخوره؟ اصلا قلب داره؟
حوا: خیلی کم حرف میزنه. شاید چون باهوش نیست و به این مسئله حساسه و میخواد پنهونش کنه
آدم: به من گفت از یه دنده من که از بدنم گرفته شده، ساختنش. حرفش یکم مشکوکه، چون همه دنده هام سر جاشون
آدم: او همراه خوبیه و میدونم اگه نبود، خیلی تنها و افسرده میشدم
آدم: زندگی کردن بیرون از بهشت، اما با حوا، خیلی بهتر از زندگی کردن تو بهشت، اما بدونه اونه
آدم: واسه اینکه زیر بارون نمونم یه سر پناه ساختم، اما اونجا هم نتونستم آرامش داشته باشم... اون موجود جدید (حوا) مزاحم شد و وقتی سعی کردم بیرونش کنم، از سوراخهایی که باهاش میبینه آب بیرون میومد، و اون با پشت پنجه هاش پاکشون میکرد و از خودش صدایی رو درمیآورد که حیونا وقتی ناراحتن درمیآرن.؛




حوا: قبل از این، انقدر به همه ی چیزهای قشنگ علاقه داشتم، که مثل گیجا، فقط دستمو طرفشون دراز میکردم. بعضی وقتها خیلی دور بودن، و بعضی وقتها چند سانتیمتر باهام فاصله داشتن. اما من فکر میکردم چند متر ازم دورن، خیلی وقتا کلی هم خار تو این فاصله بود! اینطوری یه درسی رو یاد گرفتم، در ضمن واسه خودم یه قانون ساختم: اولین قانون من: «یک تجربۀ زخمی از خار دوری میکند»... گمونم واسه کسی به سن و سال من، نتیجه گیری خوبیه. 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی